به نام خدا. سلام. پنجهبوکس عین دستمالکاغذی جیب، فراوان بود. روزی که تشییعجنازهی آیتالله آخوند ملاعلی معصومی همدانی برگزار شد حرکت انقلاب اسلامی همدان فاز جدیدی پیدا کرد. بعدها مأموران شاه از بام «کاخ دائی قاسم» مردم را به گلوله بستند. باباقدرتِ نفتفروش همان روز با شلیک ژ3 رژیم شهید شد. و شعار کُشتن هم از همان جا شروع شد: «قسم به خون شهداء، شاه تو را میکُشیم». از این جا به بعد در سال 1357 آقای "علی خوشلفظ" (که خاطرات جبههی او با اسم «وقتی مهتاب گم شد» چاپ شد و من کامل خواندمش سال پیش) پنجهبوکس را از جیب به دور انداخت، عکس عریان خوانندههای "دوران طاغوت" را از در و دیوارِ اتاقش کَند و شد اهل مدرسه و مسجد. و بیت آیت الله سید اسدالله شد «کانون هدایت مردم» و او وقتی در تصرف ساختمان ساواک شرکت داشت و دو آلبوم از لیستِ "انقلابیها و ساواکیها" را از آنجا برداشت و زیرِ پیراهنش گذاشت و به خانه بُرد، بعدها به همین بیت تحویل داد که سال شصت سازمان ترور منافقین، در محراب نماز آن مردِ بزرگ بیت انقلاب را به شهادت رساند. خوشلفظ خودش گفت:
«شرّ بودم و اهل دعوا. یا دماغ میشکستم یا دماغم میشکست، انقلاب شد اهل مسجد شدم.»
بعد همو در لب خیابان کتاب میفروخت، "کتابهای مطهری و شریعتی". و اولین اعزامش به جبهه در دفاع مقدس مریوان بود جایی که ما بودیم؛ او جادهی خاکی آن سال سنندج - مریوان را با رزمندگان همدانی، پشت ماشینهای کانکسدارِ مرغ، آمده بود! امکانات پشتیبانی جنگ، اول اوّلا واقعا" کم بود.
چه خواستم بگویم؟ این را: امام خمینی ره در مکتب سیاسی دینیاش هم شاگردی پروراند که شایستگی جانشینی داشت؛ سید علی خامنهای، هم قاسم سلیمانی ساخت که آنقدر محبوب شد که کنار دو عکس رسمی امام خمینی و خامنهای جای گرفت، که به تعبیر شخصیام انقلاب اسلامی "سه عکسه" شد (امام خمینی، آقا خامنهای، سردار سلیمانی) که این سومی حتی موی مُجعّد (=پیچپیچی) سرش و آستینکوتاهبودنش در جوانی را، گزینش سختگیر سپاه کرمان، گیر داده بود و در پذیرشش، تردید شَدیدی رفته بود. و هم از پنجهبوکس بهجیبها، "علی خوشلفظ"ها تحویل اجتماع داد که در قلمروِ خانه، مدرسه، مسجد، شدند اهل. شدند عقل. شدند عشق. شدند خودِ عرفان. شدند عینِ سازگاری و تابآوری با هر سختی؛ از تحریم تا دسیسه، از هجوم به اخلاقیات تا توطئه اندر توطئه. دامنه.
من در کتاب «استاندار مدائن» نوشتهی آقای احمد صادقی اردستانی دربارهی زندگانی سلمان فارسی، خواندهام که از سرچشمههای علم و عرفان حضرت سلمان -سلام الله- این چهار چشمه، مهمتر بود:
چشمهی نورانیت الهی.
چشمهی رمز و راز.
چشمهی اسم اعظم خداوند بزرگمرتبه.
چشمهی الهام و حدیث.
بخش اول: چرا اروپاییان به ایران آمده بودند؟!
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. چرا اروپاییان به ایران آمده بودند؟! یکی از مسائلی که هنوز هم روشن نشده است این است که آن کسانی که از اروپا به ایران آمده بودند -تعداشان هم کم نبود- چه کسانی بودند و چرا به ایران آمدند؟! این بخش از تاریخ اروپا همچنان تاریک است. در یک تقسیمبندی میتوان آنان را به سه دسته قسمت کرد: 1. کسانی که حدود سال 1914 در خلال جنگ جهانی اول اروپا و قبل از آن توسط شرکتهای بزرگ غربی بهویژه شرکتهای آلمانی و اتریشی برای کار در شُعبات کارخانهها به روسیه فرستاده شدند. 2. آنها که نمیتوانستند در خدمت دولتی که بر کشور حکومت میکرد باشند، بنابرین به شرق که در آن زمان بِکر، ثروتمند، امن و آرامتر بود، میرفتند. 3. گروه اسیران جنگ جهانی اول اروپا بودند که در روسیه به سر میبردند و هر از گاهی تعدادی از آنها موفق میشدند به دنیای آزادِ ایران (برای آنها) پناه ببرند.
(برای اطلاعات بیشتر:
ر.ک: کتاب "بیگانهای در کنار کوچکخان"
نوشتهی یان کورلارژ، ترجمهی دکتر رضا میرچی، ص 23
توضیح: یان کورلارژ اهل چکسلواکی بود که به عنوان مهندس فنی در روسیه بود و به نهضت میرزا کوچکخان پیوست و به نیروهای نهضت در گیلان، ابزار نبرد میساخت و تعمیرات میکرد. کتابی که در دست مطالعه دارم (عکس بالا) یک روایت ناب و خواندنی ازین نهضت و شخصیت میرزا کوچکخان و ازیندست مسائل است.
بخش دوم: ملل شرقی؛ آیا مللیاند اهل تعارف؟!
در همان کتاب "بیگانهای در کنار کوچکخان" نوشتهی یان کورلارژ اهل کشور چک -که کناردست میرزاکوچکخان به نهضت جنگل کمک میکرد- چند مطلب دیگر هم خواندم و نتوانستم از نوشتن آن برای عموم، صرف نظر نمایم. او -کورلارژ - ایرانیان را به عنوان مردمی بسیارکنجکاو که همهچیز را کاملا" برانداز میکنند و دربارهی همهچیز دقیق میپرسند؛ کاملا" به تعارف میافتند، میرزاکوچکخان را اما فردی میدانست که اصلا" جملههای "توخالی و اصطلاحات تعارفی" به کار نمیبُرد. در نگاهش:
میرزا اموال شخصی نداشت. روی حصیر میخوابید. هنگام نیایش به هیچ کس اجازه نمیداد خلوتش را برهم بزند. تا سرحدّ افراط به نظافت خود میرسید. به عنوان رهبرِ نهضت، مُلایم بود. هرگز دستور تنبیه شَدیدِ کسی را نداد. قوم حاکم قاجار را منبع شرّ میدانست. بهبودی زندگی مردم زحتمکش بالاترین هدفش بود. اهل گفتوگو و آخوند روشنی بود.
مسئلهی مهمی را میخواهم نخستینبار مطرح کنم هرچند پسزمینهی ذهنم همواره این فکر وجود داشت و گاه اشاراتی داشتم، اما اینک من از لای این کتاب دریافتم از نظر یک آدمِ مغربزمینی -که اگر بیآلایش و بدون شرارت باشد- از زبان ملل شرقی -خاصّه ایرانی- نمیتوان به اصلِِ مطلب رسید، زیرا به باور آنان -از جمله همین یان کورلارژ- کاملا" جملات تعارفی دارند. منظورش این است وقتی کسی به تعارف بیفتد، اصلِ مطلب خود را پنهان میدارد، نمیگوید و لذا درکِ مطلب برای طرف یا تأخیر میافتد و یا بِالکُل به قول محلی: «بِنکال» ناممکن میشود.
نکته نگویم، عذاب میگیرم: خدا نیارد بر ما که مشاورین رأس -که به تعبیرم عقل منفصل محسوب میشوند- در بیان واقعیت و حقیقت به تعارف بیفتند و حرف خود را به نفع مقام بالاتر بزَک کنند، یا از آن بتراشند و لاغر و غلط تحویل دهند. طرفِ شَور باید با شجاعت مشورت دهد. بگذرم.
یادآوری: از عزیزان کتابخانهی "یادگار امام" قم بینهایت ممنونم که این مرکز فرهنگی و فکری را -که قلب تپندهی محلهی ما در خیابان شیخ انصاریست- مدیریت میکنند.
افلاطون معتقد بود قانونگذار واقعی خداوند است. فرشتگان الهی مأموریت دارند با وضع قانون نیکو و گسترش عدالت، ما را از انقلابات در امان نگهدارند و خوشبختی ما را تأمین کنند واقعیت این است که در دولتشهرهایی که انسان فناپذیر فرمان میراند، شهروندان نمیتوانند از بلاها و بدیها در امان باشند.
سخنی از آلبرت اینشتین: یک میز، یک صندلی، ظرفی پر از میوه، یک سازِ ویالون، دیگر چه میخواهم که خوشحال باشم؟!
روشن سازم که جام در یک معنا، پیاله و آینهی معاینهی انسان در همهی ابعاد است. من آنچه درین نوشتهام میبینید از خواندن و مطالعات آثار بیدل دهلوی آموختم، هم او که عقل را "روح اعظم" میدانست و برای آن، جام پیامبران -علیهم السلام- دنبال مینمود تا انسان را دینی و عرفانی نگه دارد. سیزده جام به برداشت بنده در آثار او:
جام حضرت آدم ع : اَسرار دو عالَم را در خود نهفته دارد.
جام حضرت ادریس ع : نشئهی علم و درس و صنعت و آگاهی است.
جام حضرت نوح ع : به اعتدال درآوردنِ بیاعتدالی و ناموزونی است.
جام حضرت یونس ع : چلّهی عروج به معراج یقین است.
جام حضرت ابراهیم ع : دو نشئه دارد: یقین و تسلیم.
جام حضرت یعقوب ع : وارستگی است.
جام حضرت یوسف ع : عشق و حُسن است.
جام حضرت داوود ع : عشق و طرَب (=شادی و شعَف و وجد درونی) است.
جام حضرت سلیمان ع : قدرت اعتباری عدل و داد و کرَم است.
جام حضرت ایوب ع : نشئهی شکیبایی و بردباری است؛ صبر ایوبی.
جام حضرت موسی ع : نشئهی معرفت و جوشش و تلاطم شگفت است.
جام حضرت عیسی ع : چگونگیِ رسیدن به مقام مسیحایی است.
جام حضرت محمد -صلی الله علیه و آله و سلّم- : قوس صعودی با وجود مبارکش به اِکمال میرسد؛ اَشرف مخلوقات.
در مورد سیزده جام پیامبران -علیهم السلام- توضیحی در زیر نوشتم: بنده به عمد لغت معاینه و پیاله را کنار جام آوردم. معاینه از ریشهی عین (=چشم) میآید. یعنی با چشم چیزی را دیدن. در هر خانهای چند جام آینه است هر کدام در جایی و چندین پیاله است و هر کدام برای کاری. در پیالهی آب، آدم میتواند خود را مشاهده کند چنانچه در آینه. و هر بار هم، سر و وضع خود را مرتب نماید؛ از شانه تا هر آرایه. این دو متاع صورت را نشان میدهد اما جام و آینهی پیامبران ع سیرت را. خواستم با این مثال گفته باشم انسان باید خود را در جام پیامبران ع ببیند و از هر پیامبری درس مخصوص خودش را بگیرد. مثلا" حضرت ابراهیم ع که برای یقین و تسلیم در بوتهی آزمونهای بسیار سخت خدا گرفت و هر بار ظفرمند بیرون آمد. پس در جام ابراهیمی ع آدمی میتواند تمرین تسلیم و یقین کند و خود را بسازد و عیوب خود را درین جام ببیند و رفع کند. بگذرم. حالا بیا جام محمدی ص را ببین. دیگر تمام فضیلتها و عصارهی آوردههای انبیا ع درین آینه و جام جمع است، چرا که رسول ما خاتم ص است. دیگر اگر کسی خود را در جام امام علی ع و حضرت اباعبدالله ع و حضرت زینب سلام الله علیها مشاهده کند حساب ندارد، از بس درین سه جام، حاصلِ جمع همهی ظرافتها و دستاوردهای انبیا ع و خودِ حضرت ختمی مرتبت رسول الله ص، دیده میشود.
توضیح: سَبُعیت (حیوانیت و درنده خویی) با استسباع هم ریشه است.