من در کتاب «استاندار مدائن» نوشتهی آقای احمد صادقی اردستانی دربارهی زندگانی سلمان فارسی، خواندهام که از سرچشمههای علم و عرفان حضرت سلمان -سلام الله- این چهار چشمه، مهمتر بود:
چشمهی نورانیت الهی.
چشمهی رمز و راز.
چشمهی اسم اعظم خداوند بزرگمرتبه.
چشمهی الهام و حدیث.
روشن سازم که جام در یک معنا، پیاله و آینهی معاینهی انسان در همهی ابعاد است. من آنچه درین نوشتهام میبینید از خواندن و مطالعات آثار بیدل دهلوی آموختم، هم او که عقل را "روح اعظم" میدانست و برای آن، جام پیامبران -علیهم السلام- دنبال مینمود تا انسان را دینی و عرفانی نگه دارد. سیزده جام به برداشت بنده در آثار او:
جام حضرت آدم ع : اَسرار دو عالَم را در خود نهفته دارد.
جام حضرت ادریس ع : نشئهی علم و درس و صنعت و آگاهی است.
جام حضرت نوح ع : به اعتدال درآوردنِ بیاعتدالی و ناموزونی است.
جام حضرت یونس ع : چلّهی عروج به معراج یقین است.
جام حضرت ابراهیم ع : دو نشئه دارد: یقین و تسلیم.
جام حضرت یعقوب ع : وارستگی است.
جام حضرت یوسف ع : عشق و حُسن است.
جام حضرت داوود ع : عشق و طرَب (=شادی و شعَف و وجد درونی) است.
جام حضرت سلیمان ع : قدرت اعتباری عدل و داد و کرَم است.
جام حضرت ایوب ع : نشئهی شکیبایی و بردباری است؛ صبر ایوبی.
جام حضرت موسی ع : نشئهی معرفت و جوشش و تلاطم شگفت است.
جام حضرت عیسی ع : چگونگیِ رسیدن به مقام مسیحایی است.
جام حضرت محمد -صلی الله علیه و آله و سلّم- : قوس صعودی با وجود مبارکش به اِکمال میرسد؛ اَشرف مخلوقات.
در مورد سیزده جام پیامبران -علیهم السلام- توضیحی در زیر نوشتم: بنده به عمد لغت معاینه و پیاله را کنار جام آوردم. معاینه از ریشهی عین (=چشم) میآید. یعنی با چشم چیزی را دیدن. در هر خانهای چند جام آینه است هر کدام در جایی و چندین پیاله است و هر کدام برای کاری. در پیالهی آب، آدم میتواند خود را مشاهده کند چنانچه در آینه. و هر بار هم، سر و وضع خود را مرتب نماید؛ از شانه تا هر آرایه. این دو متاع صورت را نشان میدهد اما جام و آینهی پیامبران ع سیرت را. خواستم با این مثال گفته باشم انسان باید خود را در جام پیامبران ع ببیند و از هر پیامبری درس مخصوص خودش را بگیرد. مثلا" حضرت ابراهیم ع که برای یقین و تسلیم در بوتهی آزمونهای بسیار سخت خدا گرفت و هر بار ظفرمند بیرون آمد. پس در جام ابراهیمی ع آدمی میتواند تمرین تسلیم و یقین کند و خود را بسازد و عیوب خود را درین جام ببیند و رفع کند. بگذرم. حالا بیا جام محمدی ص را ببین. دیگر تمام فضیلتها و عصارهی آوردههای انبیا ع درین آینه و جام جمع است، چرا که رسول ما خاتم ص است. دیگر اگر کسی خود را در جام امام علی ع و حضرت اباعبدالله ع و حضرت زینب سلام الله علیها مشاهده کند حساب ندارد، از بس درین سه جام، حاصلِ جمع همهی ظرافتها و دستاوردهای انبیا ع و خودِ حضرت ختمی مرتبت رسول الله ص، دیده میشود.
برخی همواره از «زندگی مهدوی» میگویند و آن را «تمرینی برای زندگی در سایه ولی معصوم علیه السلام تعریف میکنند. بنده با این نگاه موافقم. با این توضیح البته: من معتقدم هماینک هم، باورمندان به ولایت امام زمان -عج- تحت زعامت امامت آن حضرت باید باشند. غیاب ایشان، مانع از ولایت مستقیم نیست. پس، یک انسان مهدوی، دست روی دست نمیگذارد تا تماشا کند که ظهور کی فرا میرسد! بلکه به قول قشنگ همین عبارت بالا خود در سایهی ولی معصوم ع به تمرین وا میدارد. اینکه هر چه تا ظهور منجی موعود عج، شکلی از قدرت و حکومت و حتی ولایت و قضاوت و پیشوایی امور دینی به خود میگیرد، مثل ولایت فقیهان و جلوداری روحانیان، همه و همه، نیابت است و وکالت. اصالت با آنِ ولایتِ عصمت است. آسیبهایی هم که در جامعه پدیدار است واقعاً هم، خیلی دستوپا گیر شده است و حتی معضل فکری آفریده و نسل نو را در حِرمان فرو برده است. خودم را فردِ منتظر میدانم و فلسفهی انتظار را در طلوع یک روز زیبا تفسیر میکنم که خورشید علم و عمل و صلاح و فلاح بر بام بشر تابیدن میگیرد و نگاه نو شکل میگیرد. این است که انتظار فرَج (=گشایشگر امور دین و مردم) جزوِ عبادات است.
از یک دانشمند خداپرست در آمریکا پرسیده بودند مذهب میمانَد؟! پاسخ داده بود: «مذهب، پایدار میمانَد؛ چراکه بیانگر احساسات عمیق یک زندگی بهتر برای همهی انسانهاست.» ازو پرسیده بودند از دو مفهوم چپگرا و راستگرا. پاسخ داده بود: «آنهایی که میخواهند به زور سرعتِ حرکت اجتماع را تسریع کنند، چپگرا هستند.» و دربارهی راستگراها هم این جواب را داده بود: «آنهایی هستند که همه چیز را بدون تغییر میخواهند و حتی مایلند عقربههای ساعت را به عقب برگردانند.» و البته او یک پاسخ جالبی هم به مسئلهی مذهب داده بود، این: «در درون، جویای جواب باشید، فطرت الهی و نور و معرفت درون، همهی پاسخها را میداند.»
خواستم این را گفته باشم، که تا بوده، مذهب همواره در هجوم "لااُبالی"گری (=بیبندوباری و بیباکان از خدا) بوده، مهم این است درون انسان، خوب کار کند. به قول یکی از دوستان روحانی: "میزان" باشد. راستی از من مَپرسید آن دانشمند اسمش چیست؟ چون ادامه مطلب...
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی(جمعه 101/10/9 :: ساعت 10:4 صبح)
خیر از نظر حکیم ملا صدرا عبارت است از «وجود و یا کمالِ وجود که همهی امور طالب آنند». و خیر از نظر علامه طباطبایی «چیزی است که شیء آن را قصد کرده و دوست داشته و به سوی آن متوجه است». بنابرین، از این دو نگاه، خیر نزد عُقلا "کرامت" دارد و "برگزیده" است و بیشترین نزدیکی میان خیر و جمال و زیبایی برقرار است. و خدا خیرِ مطلق است. با این مقدمه خواستم یک نتیجه بگیرم: انسان وقتی در جهت مطلوب باشد، به خیر اشتیاق دارد و از شرّ اجتناب.
امام علی -علیه السلام- فرمودند:
مَن تَوکَّلْ علَی المالِ ذَلَّ.
کسی که به مال توکل کرد ، ذلیل شد.
مَن تَوکَّلْ علَی الْعِلمِ ضَلَّ.
کسی که به علم توکل کرد، گمراه شد.
مَن تَوکَّلْ علَی العَقْلِ زَلَّ.
کسی که به عقل توکل کرد، دچار لغزش شد.
مَن تَوَکَّلْ علَی اللهِ ظَلَّ.
کسی که به خدا توکل کرد، سایه بانی یافت.
بحارالانوار، ج یک، ص یکصد و شصت و یک
منبع.
در قرن های گذشته به «آمرِ به معروف و ناهیِ از منکر» میگفتند: «مُحتسِب» چون این امور را حِسبه میگویند، یعنی تشکیلات نظارتی بر امور مردم از پاکیزگی گرفته تا شهرداری و محیط و اقتصاد و حمام و دکان و عروسی، عزاداری و مراسم و سیاست و ... . شهید آیت الله مطهری از کتاب کافی روایت نقل کرده که امر به معروف آن چیزی است که زمین بدان آباد می شود. و به عبارتی تمام امور به همین امر به معروف و نهی از منکر بستگی دارد. به نظرم یک اصل حیاتی اسلامی است که البته شرط و پیشنیاز دارد و باید آن را دقیقاً در عمل رعایت کرد. بیست (یا بیشتر) سال پیش در روستای دارابکلا ستاد امر به معروف و نهی از منکر تأسیس شده بود و از ما هم در کمال تعجب و شگفتی دعوت به عضویت شد و فرم توزیع شد و ... . آن ایام، من کتاب شهید مطهری را خوانده بودم که داستان محتسب را -که قصاب را امر و نهی کرد- مفصل مطرح کرد بود. آنجا هم به آنها گفتم چند شرط دارد امر یا نهی، که اگر درست رعایت نشود، این دستور دینی مهم، نه فقط مؤثر نمیافتد، بلکه وارونه میشود و به داروغگی و دروغ و ریاکاری میانجامد. البته دیگر هم سراغ ما نیامد آن ستاد دارابکلا.