سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 4720 | بازدیدهای امروز: 10| بازدیدهای دیروز: 3
 

به قلم دامنه: تاریخ انتشار این پست: چه خبر از هفت منزل؟!!! کتاب در سپیده‌ی اخلاص اینجا ) اثر آیت الله حسین مظاهری به منازل هفت‌گانه‌ی حکیم فریدالدین عطار پرداخته است که من تلاش کردم ازین پرداخت، برداشت آزاد با ادبیات خودم ارائه دهم. امید است بتوانم.

 

 

ابتدا نماد هفت‌ منزل:

 

منزل اول: دنیا

منزل دوم: خوف

منزل سوم: رَجاء

منزل چهارم: حیاء

منزل پنجم: شُکر

منزل ششم: محبت

منزل هفتم: الله متعال

 

شرح مختصر هر منزل:

 

در منزل اول -دنیا- :  قصد، قصد دنیایی‌ست؛ از نوع حلال آن، نه دنیای حرام. یعنی عمل واجب یا مستحب طبق دستور خدا انجام می‌گیرد اما هدف، گرفتن پاداش از خدا برای حاجت دنیاست. بهترین مثالش این است: شخص خبر دارد گُزاردن نماز اول وقت باعث محبت او در دل‌ها می‌شود (ر.ک: ص: 37) و خودِ نماز هم او را دعا می‌کند؛ پس با این قصد، اولِ وقت اقامه می‌کند.

 

در منزل دوم -خوف- : محرّکِ فرد در ترک یا انجام عمل، پروا از خدا و عقوبت است. ترس و تقوا و پروا عامل خوبی هست و قرآن از نذیر (=هشداردهنده) و بشیر (=بشارت‌دهنده) و مشتقّات هر دو لفظ، استفاده کرده است. مثل آیات مکّی بر محور معاد؛ که اِنذار است و محرک خوف. منزلگاه دوم را فوز بزرگ خوانده‌اند.

 

در منزل سوم -رَجاء- : انگیزه، پاداش الهی و رسیدن به نعمات بهشتی‌ست، زیرا رسیدن به بهشت فوزی بزرگ است. قرآن و احادیث -هر دو- همواره خواهانِ زیست بین خوف و رجاء هستند. یعنی توقف مطلق و بیش از حد، نباید در خوف کرد که وی را به ورطه‌ی یأس کشانَد. می‌توان گفت منزلگاه دوم سوم درهم‌تنیده است و توقف بسیاری از مؤمنین تا پایان عمر، در همین دو وادی‌ست.

 

در منزل چهارم -حیاء- : نیت انجام یا ترک گناه، حیاء از خداست. همین وادی‌ست که هر کس پیوسته خود را در محضر خدا حس می‌کند عین  آیه‌ی چهار حدید: "وَ هُوَ مَعَکُم... : «و او هر جا که باشید با شماست، و خداوند به آنچه مى‏‌کنید بیناست‏» نقل است از این منزل به بعد است، انسان وارد خواصّ می‌شود که درجه‌ی خلوص می‌طلبد.

 

در منزل پنجم -شُکر- : فریاد دل برپاست: "طاعتش موجب قربت" "شکر اندرش مزید نعمت" است. فرو روَد نفَس، "مُمِدِّ حیات" محسوب می‌شود وقتی هم که به قول سعدی آن شیخ اجل "برمی آید مفرّح ذات". درین منزلگاه، افراد این آیه را روبروی چشم خود عین عکاس در تاریکخانه ظاهر می‌کنند: «و اگر نعمت های خدا را شماره کنید، هرگز نمی‌توانید آنها را به شمار آورید.»

 

در منزل ششم -محبت- : آیه‌ی «...وَالذینَ آمنوا اَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ...» ظهور دارد: «اما آنان که ایمان آورده‌اند، محبت و عشقشان به خدا بیشتر و قوی‌تر است» نقل است عُرفا این وادی ششم را نشئت‌گرفته از "عشق" می‌دانند. ازین روست به این منزلگاه رسیدن، سخت است؛ فقط عنایت الله لازم دارد. ندیدی حافظ چی سر داده؟! "الا یا ایها السّاقی ..." دنبالش هم بافاصله گفته: "که عشق، آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها". امام سجاد -علیه السلام- اوج قله‌ی این منزلگاه بوده، اما باز هم از خدا امداد می‌طلبیده پروردگارا: «و به سوی محبتت، راهی آسان برایم بگشا.» و امام علی بن ابی طالب =علیهما السلام- مظهر عشق به خدا بود. نجوای او با خدا: «گیرم که بر عذاب تو صبر کنم اما با فِراق تو چه کنم؟»

 

در منزل هفتم -الله متعال- : بندگان این وادی، این آیه را عملاً مشاهده می‌کنند: «تحیت آنان در روزی که او را دیدار می کنند، سلام است و برای آنها روزی پرارزشی فراهم ساخته است.» ورود به منزلگاه هفت، پاداش افرادی‌ست که هم خود کوشش کنند و هم عنایات و امدادهای خدا در کار باشد. درود بر اهل سلوک. خوشا به حال سالک که می‌داند "کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ" است. الا وجه خدای باری‌تعالی. نیز: «وَ اَنَّ اللَّهَ یَهدی مَن یُریدُ»  « و قطعاً خدا هر که را بخواهد، هدایت می‌کند." دامنه.




نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی(سه شنبه 102/11/24 :: ساعت 6:4 عصر)

...
 

نوشته‌ی دامنه. به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. هفته‌ی "کتاب و کتابخوانی" است. منم «ابوباران» دستم. هنوز تمامش نکردم. او «مصطفی نجیب» است؛ اهل افغان، زاده‌ی مشهد مقدس. یارِ حاج‌قاسم. هم در افغانستان میدان بود و هم در نبردهای سوریه. چون در خودِ کتاب تأکید رفته است برای امنیت، چهره‌اش نشان داده نشود؛ عکسی ازو نذاشتم. چند کلام ازین اثر -که خانم زهراسادات ثابتی آن را نوشته و انتشارت خط مقدّم قم آن را سال 1399 چاپ و نشر داده- بگویم و والسلام:

 

آنقدر در نبردها بود وقتی سال 1398 از سوریه به ایران بازگشت، دخترش "باران" سه ساله شد. (ر.ک: ص 317) ابوباران گفت ما چرا لشگر فاطمیون هستیم؟! چون مثل حضرت فاطمه‌ی زهرا -سلام الله علیها- هم غریب هستیم و هم مظلوم. (ر.ک: ص 11) باز ابوباران در جای دیگر کتاب می‌گوید در میان عرب‌ها رسمی طبیعی وجود داشت که غذاهای فرماندهان با سربازها متفاوت بود؛ اما در فاطمیون (=لشگر مقاوت افغان‌ها) فرماندهان و نیروها یک جور غذا می‌خوردند. (ر.ک: ص 109) ابوباران عضو سپاه محمد ص هم می‌خواست بشود که در شهر بیرجند آموزش می‌دیدند و از طریق خاک تاجیکستان به افغانستان فرستاده می‌شدند برای نبرد با طالبانِ آن زمان، نه طالبانِ الآن که تغییر رویّه داد و با ایران مراوده دارد. (ر.ک: ص 16) او در روستای هباریه‌ی سوریه صدای شعرخواندن ابوحامد را شنید (ر.ک: ص 172) که می‌خواند: "به این امام قسم، چیزی دیگری نبرم /  به جز غُبار غم، چیز دیگری نبرم". بگذرم




نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی(شنبه 102/8/6 :: ساعت 9:7 صبح)

من در کتاب «استاندار مدائن» نوشته‌ی آقای احمد صادقی اردستانی درباره‌ی زندگانی سلمان فارسی، خوانده‌ام که از سرچشمه‌های علم و عرفان حضرت سلمان -سلام الله- این چهار چشمه، مهمتر بود:

چشمه‌ی نورانیت الهی.

چشمه‌ی رمز و راز.

چشمه‌ی اسم اعظم خداوند بزرگ‌مرتبه.

چشمه‌ی الهام و حدیث.




نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی(یکشنبه 102/3/21 :: ساعت 9:45 صبح)

استسباع چیست؟ حکمای قدیم اصطلاحی دارند به نام «استسباع». در بعضی حیوانات مانند خرگوش این گونه است که وقتی با حیوان درنده‌‏ای که او را شکار می‌کند مثلا"با شیر روبه‌رو می‌شود اگر شیر چشم در چشمش بیندازد این حیوان مستسبَع می‌شود یعنی همه‌چیز خود را، اراده و فکر خود را از دست می‌دهد؛ فکر فرارکردن، فکر اینکه این خورنده من است و اگر من به طرف او نزدیک شوم مرا می‏‌بلعد به‌کلی از ذهن این حیوان بیرون می‌رود؛ سر جای خودش می‌ایستد بلکه خودش به طرف او می‌آید. قدرت فرارکردن از او سلب و به زمین میخکوب می‌شود. این را می‌گویند خودباختگی، از دست دادن خود، از دست دادن روحیه و از دست‌دادن اعتماد و ایمان به خود.

گاهی یک جامعه در مقابل جامعه‌ی دیگر خودش را می‌‏بازد، خودباخته می‌شود، مستسبَع می‌شود. گاهی یک جامعه جامعه‌ی دیگر را از روی زرنگی با عواملی که دارد خودباخته می‌کند. نیرنگ بزرگ استعمار با کشورهای مستعمره و کشورهای استعمارزده همین است، کوشش می‌کند که کشور استعمارزده اعتماد و ایمان به خودش و ایمان به حیثیت خودش را از دست بدهد؛ به فرهنگ خود، دین خود، ملیت خود، کتاب‌های خود، پیشوایان خود، به تاریخ گذشته خود و به هر چه که دارد بی‌اعتقاد شود، بگوید همه‌ی آن هیچ و پوچ بوده، ما که چیزی نیستیم، ما که هیچ هستیم، هر چه هست آن‌ها هستند. این بزرگ‌ترین نیرنگ استعمار است.

منبع: کتاب "آینده‌ی انقلاب اسلامی" اثر استاد شهید مرتضی مطهری، صفحه‌ی صد و سی پنج به بعد.

توضیح: سَبُعیت (حیوانیت و درنده خویی) با استسباع هم ریشه است.




نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی(سه شنبه 101/10/27 :: ساعت 3:46 عصر)

 

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کتاب مایکل ج. مارتین با عنوان «تبعیض‌نژادی در آفریقای جنوبی» ترجمه‌ی آقای مهدی حقیقت‌خواه را همین هفته‌ی اخیر تمام کردم. نمی‌خواهم چندان مطوّل بنویسم، فقط سه چهار سطر کفایت می‌کند و مقصد را مشخص. خُب؛ در تاریخ بشر، نژادپرستی -یا همان راسیسم- معمولاً در جوامع رسم بود، اما تبعیض‌نژادی -یا همان آپارتاید- یک چیز بی‌همتا و نوبَر- بود که سال 1948 از طرف اروپایی‌ها در کشور آفریقای جنوبی، در جنوبی‌ترین خاک قاره‌ی آفریقا بنیان نهاده شده بود و بیش از 40 سال، سفیدپوستان اروپایی‌تبار، این کشور را تیولِ مخصوص خود نموده بودند. که در اثر آن، هیچ سیاه و حتی رنگین‌پوست دیگری حق نداشت حتی خانه‌ای از خود بخرد. نمی‌توانست رأی دهد. مجاز نبود مشاغل پردرآمد داشته باشد. حق ازدواج با خارج از نژادِ خود را نداشته است. در حکومت راه داده نمی‌شدند. جالب این بود اروپا می‌دانست این کشور، سفیدپوست‌ها فقط 20 در 100 بودند و سیاهان 80 در 100 ولی تمام حکومت و معدن و بندر و شهر و مناطق در دست اقلیت سفیدپوست بود و اروپا و آمریکا جیک! نزدند. در واقع اروپا طی چهل و اندی سال مُهر تأیید زد علیه‌ی قاعده‌ی «اکثریت» که در لفظ اساس دموکراسی است. حتی در جنوب شرقی این کشور، شهری بندری را «لندن شرقی» نامیدند. خودِ هِندریک وِروُرد اولین نخست‌وزیر این رژیم در سال 1958 اعلام کرده بود:

 

"شعار ما حفظ برتری سفیدپوستان برای همیشه بر مردم و کشورمان، در صورت لزوم به زور است." (ر.ک: ص 10)

 

خواستم گفته باشم اروپا چهار دهه دید و دید و دید، ولی به رو هم نیاوُرد. چی را؟ این را: سیاست آپارتاید را. چنان با این سیستم گرم می‌گرفت و مراوده می‌کرد که انگاری خاکی دورافتاده از خودِ خودِ اروپاست! وقتی جنبشی تحت هدایت زنده‌یاد مرحوم نلسون ماندلا -با سی و اندی سال مبارزه و زندان- توانست روح ملت را سرانجام در 1994 آزاد کند و بنیاد رژیم را ویران و حکومتی نو در آن تأسیس سازد، تازه اروپا باز هم عین آمریکا چشمش را روی تمام جنایات هولناک چهل و اندی ساله‌ی رژیم آپارتایدی آنجا، بسته نگاه داشت. پِلک هم نزد. وقتی اواخر واژگونی رژیم هم دید رسوایی خیلی شکننده شده کمی از آنها یک تکانی خوردند. همین. اروپا هیچ گاه راست راه نرفت. خصوصا" وقتی سود در میان آید. شاید حق! دارد، زیرا خدا، مسئله‌ی دستِ چندم برخی از آن دولت‌های آن دیار هم نیست. بگذرم. دامنه.

 




نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی(یکشنبه 100/12/29 :: ساعت 12:0 صبح)

لیست کل یادداشت های این وبلاگ